جدول جو
جدول جو

معنی محنت سرا - جستجوی لغت در جدول جو

محنت سرا
(مِ نَ سَ)
محنت کده. محنت آباد. خانه غم و اندوه. غمکده. ماتمکده. عزاخانه:
هر که آمد هر که آید بگذرد
این جهان محنت سرائی بیش نیست
دیگران رفتند و ما هم می رویم
کیست کو را منزلی در پیش نیست.
شیخ احمد جام (ژنده پیل).
درست گوئی صدرالزمان سلیمان بود
صبا چو هدهد و محنت سرای من چو سبا.
خاقانی.
چند نالی چند از این محنت سرای زاد و بود
کز برای رأی تو شروان نگردد خیروان.
خاقانی.
جهان چیست محنت سرائی در او
نشسته دو سه ماتمی روبرو
جگرپاره ای چند بر خوان او
جگرخواره ای چند مهمان او.
؟
، کنایه از دنیاست:
فلک کو دیرمهر و زودکین است
در این محنت سرا کار وی این است.
جامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مدحت سرا
تصویر مدحت سرا
مدیحه سرا، شاعری که در مدح دیگران شعر می گوید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محنت بار
تصویر محنت بار
پر از رنج و محنت
فرهنگ فارسی عمید
(خَ / خِ اَ)
مدحت گو. مداح. مدحتگر. مدیحه گو. که فضایل و مکارم ممدوح را به شعر گوید:
از مدیح تو بر صحیفۀ عمر
کرده مدحت سرای تو مسطور.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(خَ طَ / طِ)
اندوه بار. سختی آور. رنج آور. نکبت بار. سخت. پرمشقت
لغت نامه دهخدا
(صَ سَ)
دهی جزء دهستان حومه بخش رودسر شهرستان لاهیجان 5هزارگزی باختر رودسر، کنار راه فرعی رودسر به املش جلگه، معتدل، مرطوب مالاریائی. سکنه 432 تن. آب از نهر پل رود. محصول برنج، چای، کنف، ابریشم، صیفی. شغل اهالی زراعت. مازندران محله در آمار جزء این ده منظور شده است یک ماشین برنج کوبی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(مَ حَ سَ)
محل سرای. جای سکونت زنان. (آنندراج). عمارت متعلق به زنان، عمارت پادشاهی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ طَ / طِ کَ / کِ)
برنده و زایل کننده محنت. غم زدا. اندوه بر:
بیا ساقی آن می که محنت بر است
به چون من کسی ده که محنت خور است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از محنت بار
تصویر محنت بار
نکبت بار، پر مشقت، سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محنت بر
تصویر محنت بر
رنجکش، رنجکش آنچه محنت را رفع کند، محنت کش
فرهنگ لغت هوشیار
پربلا، پررنج، پرمرارت، پرمشقت، رنجبار، مرارت آمیز، مشقت آمیز، مشقت بار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
محنت بار، محنت افزا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
زحمت دادن، سخت کار کردن، زحمت کشیدن
دیکشنری اردو به فارسی
با زحمت، با کار سخت، با پشتکار، با کوشش، پرزحمت، به طور طاقت فرسا، به طور دقیق و آگاهانه، به طور جدّی
دیکشنری اردو به فارسی